هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هر گز از ياد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خيال دهنت
بجفاي فلك و غصهي دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند
تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسكين من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آنچنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت
كه اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پي خوبان دل من معذور است
درد دارد چه كند از پي درمان نرود
هر كه خواهد كه چو حافظ نشود سر گردان
دل به خوبان ندهد و از پي ايشان نرود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آره ، خودشه درست فهميدي. اون عاشق شده ؛ اونهم عاشق ..... !
ـــ نميتونه فراموشش كنه . آخه اون رو خيلي دوست داره . زندگيش به اون بستهاست . عشقش اونه . اونهم چه عشقي ، يه عشق ناب ! يه عشق الهي!
= اين ديگه چه مدليه؟
ـــ تا نبيني نميفهمي منهم تا نديدم نفهميدم .
= اونهم دوستش داره ؟ يا همه چي يه طرفهاست!
ـــ من نميدونم ولي يه همچين حسي هيچ وقت نميتونه يه طرفه باشه .
= پس خيلي بايد خوشش باشه .
ـــ والا چي بگم .
= چطور مگه ؟
ـــ آخه طرف يه شرطي براش گذاشته كه كمي عجيبه .
= چه شرطي ؟
ـــ گفته بايد عاشق همه باشه . همه رو دوست باشه .
= اونهم تو اين دور و زمونه ؟!
ـــ سختيش همينجاست ديگه . به هركي خوبي ميكني همه فكر ميكنن واسه خود شيرينيه يا منظوري داره . تازه اين كه بهترين حالتشه . خيلياشون اگه تا بازو عسل كني بذاري تو دهنشون بازهم گاز ميگيرن . پشت سرت حرف در ميارن كه هيچ ، جلوي روت هم يه كارايي ميكنن كه دشمنت هم اين كارا رو نميكنه . هرچي بيشتر محبت ميكني اين بديا هم بيشتر ميشه . همهاش هم كه اينا نيست . بيشترش رو نميشه گفت .
= اين جور كه تو تعريف كردي همچين زندگيه خوشي هم نداره .
ـــ آره ديگه . نه ميتونه از زير كار در بره نه هم ميتونه از اون چشم بپوشه .
= خدا خودش به دادش برسه .
ـــ آره . اتفاقا تنها كسي هم كه ميتونه كمكش كنه همونه . تنها كسي كه ميتونه اون شرط رو ...
= منظورت چيه ؟! نكنه ميخواي بگي طرف عاشق ......!!!
ـــ آره ، خودشه درست فهميدي. اون عاشق شده ؛ اونهم عاشق ..... !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتياد !!!!
تمام بدنم درد ميكرد . شايد باورتون نشه اصلا نميتونستم بخوابم . هر چي بيشتر ميگذشت بدتر ميشد . بعداز ظهر زنگ زده بودم و از رفيقم مواد خريده بودم ولي بايد تا ساعت 2 نيمه شب صبر ميكردم . اين ثانيه شمار لعنتي هم كه انگار ميخواست روي عقربه كوچيكه رو كم كنه ، اينقدر آروم ميرفت كه نگو و نپرس .خلاصه اينكه ساعت دو شد منهم اقدام كردم به مصرف مواد ، چه زوق و شوقي داشتم كه ...
ولي همهي زوق و شوقم در عرض چند لحظهي كوتاه تبديل به ياس و نا اميدي شد و همهي اين بلاها فقط با يك بوق و يه پيغوم سرم اومد:
the computer you had connected to disconnect you (( بوب!.
chek your password and try again. ))
پس ورد رو چك كردم؛ كانكشن ها رو چك كردم ووووووو... دست آخر هم زنگ زدم به تلفن پشتيباني و بعد از كلي اينور و اونور وصل كردن آخر كار معلوم شد كه كارت اينترنتش تموم شده !
خلاصه اين بود كه با خودم گفتم بايد يه نا محدود ديگه بخرم . آخه اين دو ماه گذشته نا محدود ماهانه داشتم . براي همين بود كه وقت و بي وقت سر و كلم پيدا ميشد و مزاحم شما ميشدم . حالا هم يكي ديگه خريدم باز هم ميام سراغتون . اگه اين چند روزه هم پست نداستم دليلش همين بود .
قربون شما!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرف ما شب نيست
صدا با سكوت آشتي نميكند
كلمات انتظار ميكشند
من با تو تنها نيستم ،هيچ كس با هيچ كس تنها نيست
شن از ستارهها تنها تر است
طرف ما شب نيست
چخماقها كنار فتيله بي طاقتند
خشم كوچه در مشت توست
در لبان تو ، شعر روشن صيقل ميخورد
من تو را دوست ميدارم ، و شب از ظلمت خود وحشت مي كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن ختام :
يك چشم من اندر غم دلدار گريست
چشم دگرم حسود بود و نگريست
چون روز وصال آمد اورا بستم
گفتم نگريستي نبايد نگريست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوش باشيد .